وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

ی کم سختی

سرماخوردگی و مریضی سلام عزیزدلم خاطرات بودنتو برات مینویسم تا بدونی لحظه لحظه ی بودنت بیشتر از یه دنیا برام مهمه ی مدت نتونستم واست بنویسم آخه مریض بودم یکی از همکارا که اسم مستعارش رو نچسفکو گذاشتیم سرما خورد و من کلی پیشگیری کردم ولی ویروس بدی بود 3 تا از همکارا  ازش گرفتن و سرما خوردن بعد نوبت من شد متاسفانه بسیار بد سرما خوردم سعی کردم خودم درمان کنم و دکتر نرم ولی نشد خیلی حالم بد شد اول رفتم پزشک متخصصم، بهم دارو داد ولی خوب نشدم شب تا صبح من و مامانی بیدار بودیم نمیدونی چی کشیدم خیلی حالم بد شده بود اصلا نتونستم بخوابم و خیلی خیلی نگران شما نی نی نازم بودم با هر سرفه که میزدم کل دلم درد میگرفت و نگرانی هام برای سل...
20 آذر 1393

اولین خاطرات

سه ماه اول بارداری  ماه اول بارداری خیلی راحت بود اما همین که بزرگتر میشی کم کم تغییرات تو بدنم احساس میکنم بعضی وقتا خیلی اذیت میشم اما فقط با یاد اینکه تا چند وقت دیگه تو رو در آغوش میکشم همرو تحمل میکنم فرزند قشنگم هر روز کلی مقاله و تحقیق و کتاب میخونم تا اطلاعات بیشتری از نظر علمی داشته باشم و لحظه به لحظه بزرگ شدنتو بفهمم وقتی دست و پاهای قشنگت شروع به رشد کردن میکنه رو درک کنم هنوز خیلی کوچولو هستی جنسیتتو نمیدونم سلامتیت از همه واسم مهمتره بعضی از روزا خیلی خیلی اذیت میشم بیشترین اذیت حالت تهوع خیلی شدیدیه که دارم چند هفته پیش، نی نی قشنگم خیلی حالم بد شد در حدی که دکتر واسم نامه بیمارستان نوشت دیگه توان خوردن هیچی نداشتم ح...
20 آذر 1393
1